2 رویکرد بنیادی در مورد انگیزه
انگیزه یکی از مفاهیم کلیدی در روانشناسی و مدیریت است که به درک رفتار انسان کمک میکند. بررسی چگونگی ایجاد و تقویت انگیزه نهتنها در زندگی فردی، بلکه در محیطهای کاری و اجتماعی نیز اهمیت فراوانی دارد. در این میان، دو رویکرد بنیادی برای تحلیل انگیزه وجود دارد: رویکرد محتوایی و رویکرد فرآیندی. هر یک از این رویکردها با ارائه دیدگاههای متفاوت، به جنبههای خاصی از انگیزه میپردازند.
در این مقاله به بررسی هر یک از این دو رویکرد، تفاوتها و نقاط قوت آنها میپردازیم.
رویکرد محتوایی
یکی از این دو رویکرد بنیادی، رویکرد محتوایی است. این رویکرد، در مورد بررسی انگیزه است و بر شناسایی عواملی تمرکز دارد که موجب ایجاد و تقویت انگیزه در افراد میشوند. در این رویکرد، فرض بر این است که نیازها، تمایلات، و محرکهای خاصی مانند پاداش، امنیت، یا رشد شخصی، انگیزه را در افراد به وجود میآورند.
نظریههایی مانند سلسلهمراتب نیازهای مازلو یا تئوری دو عاملی هرزبرگ، نمونههایی از مدلهای مطرح در این حوزه هستند. هدف اصلی این رویکرد، کشف «چه چیزی» باعث انگیزه در افراد میشود، بهجای بررسی چگونگی یا فرآیند ایجاد آن. این نگاه محتوایی به مدیران و رهبران کمک میکند تا با شناسایی این عوامل، محیطی فراهم کنند که انگیزه کارکنان را افزایش دهد.
رویکرد فرآیندی
رویکرد فرآیندی یک رویکرد بنیادی دیگر در مطالعه انگیزه است که به بررسی چگونگی و چرایی شکلگیری انگیزه میپردازد. در این رویکرد، تمرکز اصلی بر فرآیندهایی است که افراد طی میکنند تا به یک هدف یا نتیجه خاص دست یابند. برخلاف رویکرد محتوایی که بر عوامل مشخص انگیزهزا تأکید دارد، رویکرد فرآیندی به این سؤال پاسخ میدهد که انگیزه چگونه و تحت چه شرایطی به وجود میآید.
نظریههایی مانند نظریه انتظار وروم یا نظریه برابری آدامز، از جمله مدلهای شناختهشده در این زمینه هستند. این دیدگاه، با ارائه یک نگاه پویا و عملیتر، به مدیران و روانشناسان کمک میکند تا عوامل و مکانیسمهای موثر بر رفتار افراد را بهتر درک کرده و راهکارهای موثرتری برای ایجاد انگیزه ارائه دهند.
مقایسه دو رویکرد بنیادی: محتوایی یا فرآیندی؟
نقاط قوت و ضعف رویکرد محتوایی:
رویکرد محتوایی با تمرکز بر شناسایی عواملی که انگیزه را در افراد ایجاد میکند، مانند نیازها، تمایلات، و پاداشها، دیدگاهی ساده و کاربردی ارائه میدهد. این رویکرد برای مدیران و رهبران، ابزار مفیدی است تا با درک نیازهای کارکنان، محیطی انگیزهبخش ایجاد کنند. با این حال، یکی از ضعفهای آن، عدم توجه به فرآیندهای پیچیده و پویا درونی افراد است که میتواند بر چگونگی واکنش آنها به این عوامل تأثیر بگذارد.
نقاط قوت و ضعف رویکرد فرآیندی:
رویکرد فرآیندی با تمرکز بر چرایی و چگونگی شکلگیری انگیزه، دیدگاهی عمیقتر و پویاتر ارائه میدهد. این رویکرد، مکانیسمهای درونی و تأثیرات محیطی را تحلیل میکند و به مدیران کمک میکند تا استراتژیهای پیچیدهتری برای افزایش انگیزه تدوین کنند. اما پیچیدگی و دشواری در اجرای عملی این رویکرد میتواند چالشی برای سازمانها باشد.
انتخاب مناسب از میان دو رویکرد بنیادی :
انتخاب بین این دو رویکرد بنیادی بستگی به نیاز سازمان یا فرد دارد. اگر هدف، شناسایی عوامل مشخص انگیزهزا باشد، رویکرد محتوایی میتواند کارآمد باشد. اما اگر سازمان نیاز به درک دقیقتر فرآیندهای انگیزشی و ایجاد تغییرات عمیقتر در رفتار افراد داشته باشد، رویکرد فرآیندی انتخاب بهتری خواهد بود. ترکیب این دو رویکرد نیز میتواند راهکاری جامعتر برای بهبود انگیزه در افراد و تیمها فراهم کند.
اصول کاربردي انگیزش کارکنان
با توجه به این دو رویکرد بنیادی، چگونه باید انگیزش را در کارکنان خود ایجاد کنیم؟ می توانید با توجه به نکات فوق، موجب انگیزه بیشتر کارکنان خود شوید:
اصل شایستگی
کارکنان اگر احساس شایستگی کنند، انگیزه شان فزونی خواهد یافت . براي این که آن ها احساس شایستگی کنند، باید در جاي درستی قرار گرفته باشند، مسئولیت هایی متناسب با توانمندي ها و علائق آنان به آن ها داده شده باشد و در کاري که انجام می دهند، به میزان کافی آزادي عمل داشته باشند.
اصل برابری
کارکنان باید در مقایسه با میزان تلاش و تجربه و دانش خودشان که در اختیار سازمان قرار می دهند، با حقوق و مزایا و موقعیت شغلی احساس برابري نمایند، وگرنه انگیزه آنان تنزل خواهدیافت.
اگر می خواهید کارکنان احساس برابري نمایند، باید سیستم حقوق و مزایا و شرایط شغلی و ساختار منابع انسانی شما بسیار دقیق و بر اساس منطق و استدلال هاي محکمی بنا شده باشد . در مورد این منطق ها و استدلال ها هم باید در بدو استخدام و هم بعد از آن مدام با کارکنان صحبت نمایید تا برداشت هاي شما با کارکنان در مورد داده ها و ستاده هاي شغلی به هم نزدیک شوند.
اصل انتظار
اهداف غیر واقعی براي کارکنان ایجاد انگیزه نمی کند. شما باید بتوانید اهداف چالشی براي کارکنان در نظر بگیرید. اهدافی که کارکنان احساس کنند با تلاش بیشتر به آن دست خواهند یافت .
جمعبندی: اهمیت درک انگیزه برای رشد و توسعه
ترکیب این دو رویکرد بنیادی میتواند چارچوبی جامعتر برای مدیران، مربیان، و افراد فراهم کند تا نهتنها عوامل ایجاد انگیزه را شناسایی کنند، بلکه فرآیندهای پشت آن را نیز درک نمایند. چنین رویکردی به بهبود عملکرد در محیطهای کاری و افزایش کیفیت زندگی کمک میکند.
نگاه جامع به انگیزه، کاربرد آن را از مدیریت سازمانی فراتر میبرد و به زندگی روزمره و تعاملات اجتماعی نیز گسترش میدهد. افرادی که انگیزه خود و دیگران را بهتر میشناسند، توانایی بیشتری در دستیابی به موفقیت و ایجاد تأثیر مثبت در محیط اطراف خود دارند. بنابراین، سرمایهگذاری در درک و بهکارگیری صحیح این دو رویکرد بنیادی ، میتواند به ایجاد یک مسیر پایدار برای رشد و توسعه منجر شود.
دیدگاهتان را بنویسید