تفکر سیستمی چیست؟
یکی از جالب ترین مقالات در زمینه ی تفکر سیستمی، مقالة آقای جوئل_کورتزمن است. در این مقاله مثال زیبایی مطرح شده است: ابتدا ابرها میآیند. سپس ابرها در آسمان متراکم و متراکم تر میشوند، هوا نیز تاریک و تاریک تر میشود. نسیم سرد و ملایمی شروع به وزیدن میکند و برگها را به سمت بالا به رقص در میآورد. هوا سرد و سرد تر میشود. هوا مرطوب میشود. نخستین قطرههای باران فرو میریزند و آنگاه به این باور میرسید که اکنون باران میبارد.
هیچ یک از عوامل فوق به تنهایی قادر به ایجاد چنین باوری در شما نخواهند بود. باریدن ابرها زمانی اتّفاق میافتد که دما، رطوبت هوا، تراکم ابرها، بار الکتریکی ابرها و … همگی بصورت همزمان، به سطح مطلوب رسیده باشند. تفکر سیستمی یعنی درک این نکته که همة ی عوامل ذی ربط، باهم میتوانند مؤثر باشند.
مثال دیگری : حسن اخیراً معتاد شده است. خانوادة وی معتقدند که دوست ناباب حسن که همان رضا باشد، وی را معتاد کرده است. رضا به جز حسن، دوستان دیگری هم دارد. چرا آنها معتاد نشدهاند؟ در واقع علت معتاد شدن حسن، ممکن است ناشی از شرایط خانوادگی وی، محیط اجتماعی، شخصیت خودش، رشته تحصیلیاش، فیلمهایی که دیده، آرزوهایی که در سر داشته و دهها عامل دیگر باشد که همگی دست به دست هم داده و این اعتیاد رقم خورده است. البته رضا هم در ترویج این رفتار ناپسند نقش داشته است.
تفکر سیستمی، یعنی این که مجموعهای از روابط بین عناصر مختلف، میتواند یک پدیدهای را به وجود بیاورد.
در دیدگاه پیتر سنگه، تفکر سیستمی شامل دو مقوله میشود: درک وابستگی درونی یک سیستم و نگاه به آینده.
تفکر سیستمی به زبان ساده:
این حکایت را احتمالاً شنیدهاید:
میخی افتاد…
به خاطر یک میخ نعلی افتاد
در پی نعل، اسبی افتاد…
و سپس، سوار افتاد…
به خاطر افتادن سوار، جنگی شکست خورد!
با شکست در جنگ، مملکتی نابود شد…
و اینها همه به خاطر شخصی بود که میخی را درست نکوبیده بود…
تفکّر سیستمی یعنی این که، تغییرات کوچک میتوانند پیامدهای بزرگی در پی داشته باشد. تفکّر سیستمی میخواهد به ما بگوید که همیشه به دنبال مهمترین عامل نباشید. هر عاملی به هر میزان که بتواند رفتار کلی سیستم را تحت تأثیر قرار دهد، همان قدر مهم است. مثلاً در یک سیستم نمایش تصویری که متشکل از یک لب تاپ، ویدیو پروژکتور، برق، کابلها، پرده و … است و داخل لب تاپ نیر قطعات مختلفی مثل رم، هارد، CPU و …. وجود دارد، آیا میتوان گفت: مهمترین قطعه کدام است؟ در چنین سیستم پیچیده و گسترده ای، حتی خرابی یک خازن کوچک میتواند کل سیستم نمایش تصویری را مختل کند.
سیستم چیست؟
بدن ما یک سیستم است. کرة زمین یک سیستم است. هر شرکتی یک نوع سیستم است. یک سلول نیز یک سیستم است. سیستم هر چیزی است که از اجزای مرتبط به هم تشکیل شده باشد. رفتار کلی سیستم، چیزی متفاوت از رفتار تک تک اجزای آن است. مثلاً اجزای سیستم بدن ما شامل دستگاه گوارش، دستگاه گردش خون و … است. این اجزا با تعاملاتشان سیستم بدن ما را شکل میدهند. هر یک از اجزای فوق در واقع زیر سیستمهای، سیتم بدن ما هستند. اگر شرکت ایران خودرو یک سیستم باشد، هر یک از نمایندگیهای آن، یک زیر سیستم شرکت ایران خودرو محسوب میشوند. هر یک از نمایندگیها نیز، دارای زیر سیستمهای خاص خود هستند.
بنابراین، هر سیستمی سه سطح کلی دارد:
1. ابَر سیستم(Super System)
2. سیستم (System)
3. زیر سیستم(sub System)
اگر شرکت ایران خودرو را یک سیستم فرض کنیم، ابر سیستم آن صنعت خودرو سازی ایران است و بخشهای داخلی آن مثل بخش طراحی، تولید، انبار، مالی، نمایندگیها و …. زیر سیستمهای آن به شمار میآیند.
در اینجا نگاه سیستمی به سازمان یعنی این که نخست باید معلوم شود مرز سازمان شما چیست و حدود آن تا کجاست؟ چه عواملی دقیقاً تحت کنترل شماست؟ (سطح سیستم). دوم، شما در چه صنعتی حضور دارید؟ چه عواملی روی سازمان شما مؤثر است؟ رقبای شما چه کسانی هستند؟ مشتریان شما کیستند؟ تأمین کنندههای شما چه شرکتهایی هستند؟ جایگاه شما در صنعت کجاست؟ ( سطح ابر سیستم). سوم، کسب و کار شما چه بخشهایی دارد؟ ارتباط این بخشها چگونه است؟ (سطح زیر سیستم).
هر یک از این سطوح سیستمی در سازمان، توسط یک نوع مدیر اداره میشود. به طور معمول و استاندارد، مدیران ارشد، سطح ابر سیستم سازمانی، مدیران میانی، سطح سازمان و مدیران عملیاتی سطح زیر سیستمها را هدایت میکنند.
عناصر یک سیستم:
هر سیستمی، جهت تأمین انرژی خود، در وهله اوّل نیاز به دریافت موادی از محیط دارد (ورودی). در سیستم سازمانی، این مواد میتواند مواد اوّلیه، اطّلاعات ، منابع مالی، نیروی انسانی و … باشد. ورودیها در داخل سیسستم، دستخوش تغییراتی میشوند. اقداماتی مثل تولید، بسته بندی، بازاریابی، و … روی آنها انجام میگیرد (پردازش) و در نهایت به عنوان کالاها و خدمات از سیستم خارج میشوند(خروجی). سیستمها همچنین از خروجیها بازخورد میگیرند و با توجه به این بازخوردها، در نوع ورودیها و یا چگونگی اعمال تغییرات روی آنها، تجدید نظر میکنند.
در اینجا نگاه سیستمی به کسب و کارها، یعنی این که اوّل بدانید آیا ورودیهای شما امن، صحیح و موثر است؟ منابع دسترسی به انواع ورودیها کدامند؟ آیا اقدامات ما از جمله بازاریابی، تولید، و … مؤثر است؟ کالاها و خدمات ما کدامند؟ و نظر مصرف کنندگان در مورد محصولات و خدمات ما چیست؟
تحلیل سیستمی کسب و کار:
هر کسب و کاری یک سیستم پویا و پیچیده است. یکی از آفتهای مدیریت کسب و کار، فقدان تفکّر سیستی بین مدیران است. تفکر سیستمی در کسب و کار یعنی این که این کسب و کار چه بخشهایی دارد؟ مثلاً بخش تولید، بخش بازاریابی ، بخش انبار و … و این که این بخشها چگونه باهم ارتباط دارند؟ آیا ارتباط بین این بخشها به خوبی تعریف شده است؟ هر یک از این بخشها چه تأثیری روی بقیة بخشها دارند؟
محیط بیرونی این کسب و کار ( ابر سیستم) چگونه است و چه اجزایی دارد؟ رقبا چهکار میکنند؟ شرایط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و … چگونه است و چه تأثیری روی کسب و کار میگذارد؟
به طور کلی جایگاه این کسب و کار در صنعت و در آیندة این صنعت کجاست؟ نهادههای این کسب و کار چه هستند و از کجا تأمین میشوند؟ آیا نهادهها سالم و امن هستند؟ چه کارکردهایی و با چه کیفیتی روی این نهادهها صورت میگیرد؟ خروجیها چه هستند و چه ویژگیهایی دارند؟ دیدگاه مشتری و سایر ذینفعها در مورد خروجیها ( کالاها و خدمات) چیست؟
تفکّر سیستمی و MBA:
بی تردید یکی از مهمترین مباحث MBA ، در کنار مباحثی مانند رهبری و استراتژی، تفکّر سیستمی است. بدون تفکّر سیستمی، ادارة یک کسب و کار، یادگیری آن و یا تدریس یکی از سرفصلهای آن، مؤثر نخواهد بود. بدون دیدگاه سیتمی در دام راه حلهای کوتاه مدّت و تحلیلهای جزئی خواهید افتاد. این جملة معروف پیتر دراکر را باید طلاکوب کرد و در اتاق هر مدیرعاملی قرار داد که میگوید: مشکلات امروز، ناشی از راه حلهای دیروز هستند.
به عقیدة ادوارد دمینگ نیز ، معمولاً 95% مشکلات سازمانها ناشی از سیستم سازمانی و 5% از آنها مربوط به کارکنان است. حتی زمانی که یقین دارید کارمند شما بسیار بدخلق و ناهنجار است، بازهم مشکل اصلی به سیتم گزینش شما بر میگردد که چنین فردی را گزینش کردهاید. غالب مدیران، در مواجهه با مشکلاتشان یکی از نخستین راه حلهایشان، اخراج کارکنان است. به همین دلیل، در کسب و کارهای ایرانی، جا به جایی نیروی کار بسیار بالاست. در صورتی که مشکل را باید در جایی دیگر جست و جو کرد: در سیستم سازمانی!
از آنجا که مدیریت کسب و کار از یک سو، مستلزم آگاهی و تعامل موثر بخش های مختلف سازمان، از جمله منابع انسانی، بازاریابی، مالی و … است، و از سوی دیگر تعامل مجموعه ی کسب و کار با محیط بیرونی خود، تفکر سیستمی، باعث می شود با نگاهی جامع تر به کسب و کار نگریسته شود و مسائل سازمانی به درستی شناسایی گردد.
دیدگاهتان را بنویسید